سیگار بعدی را روشن میکنم..
کامی از لبش میگیرم
بجای لبهایی که چندی است نبوسیده ام.!
انگشتانم بوی تند سیگار میگیرند.
همان انگشتانی که همچو باد....
جنگل موهای تورا نوازش میکردند
دیگر این اندام سوزان تو نیست که مرا احاطه کرده
دود سیگار است و بس..!
سیگارم که به آخر میرسد
لبم را میسوزاند مانند بوسه ای
که تو هنگام خداحافظی به آن تقدیم کردی
خاطـــرت هست؟
مي گفتـم در قانون من
چه بدانـي چه ندانـي،
چه بخوانـي چه نخوانـي
وقتـي عشق به نقطه ي جوش مي رسد،
شعــر مي شود...
اما چند روزيست واژه ها خيال قافيــه شدن ندارند!
شعر هــــر روزم تنها يک کلمه است
:
دلم مرگ میخواهد.......!
ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ ღ¸.•*` `*•.¸ ღ
نوزده سالگی...
زمانیست که تو جوانی...
باید زندگی کنی... اغاز خوشی هاست...
استقلالت...غرورت...شهوتت...ارادت...
تفکرت...احساست...ایمانت...اندیشه ات...
بزرگی ات...همه و همه...می خوان اغاز بشن...
می خوان خودشونو نشون بدن...
می خوای احساس بزرگ شدن کنی...
احساس انسان بودن...
احساس کسی بودن برا خودت...
می خوای تفکراتت رو سامان بدی...
می خوای احساس دوست داشتن کنی...
اما...اما...
اما همین زمانه...که از عالم و ادم برات میباره...
غرورت خورد میشه...ادم بودنت میره زیر سوال...
ایمانت رسم ابلهان خطاب میشه...
احساست شکسته میشه...
استقلالت سلب میشه...
شهوتت منع میشه...
اندیشه ات خار تلقی میشه...
دوست داشتن به سخره میره...
دارو ندارت له میشه...
زیر دست و پاهای بی رحم از ما بهترون...
تمسخر و حقارت وجودمون رو میگیره...
همین زمانه که بودنمون در نطفه...
در همون نطفه...خفه میشه...
از همون19 سالگی شروع میشه...
خرد شدن...شکستن...تمام معنا میشه...
ذره ذره جون میدی...جون می کنی...
دست و پا می زنی...
اما هیچ از هیچ تکون نمی خوره...
تو میمیری...تو له میشی...
تو تموم میشی...و دنیا هنوز سر جاشه...
و..دنیا...هنوز...سر...جاشه...
نوزده سالگی...زمانی که تو فکر کردی...
جوان شدی...مرد شدی...بزرگ شدی...
همه چی به طرف هجوم میاره...
میشه جان سالم به در برد...
اما سخته...خیلی سخته...خیلی خیلی سخته...
نباید از هیچ تلاشی دریغ کرد...
با تمام وجود... یا جون بکن...
یا تلاش کن و جون سالم به در بر...
اینجا جنگل نیست...اینجا دنیایه ادماست...
بترسید...
که ما خیلی زود خدا را فراموش کردیم...
خیلی زود بود...
با این وجود...
هنوز امید در چشمان من و توست...
اینجا زمین است...
و ما ادم...
نوزده سالگی...همین
من بهترین شعرهایم را .....
روی تن تو نقاشی کرده بودم،
نمیدانستم یکی دیگر می آید
،
میخواند،
سلام فاحشه
امشب آمده ام برایم یک سوال بزرگ را جواب دهی
میدانی من هزاران تعریف از فاحشه خواندم و شنیدم ولی تو فاحشه را برایم معنی کن
لبخند تلخی میزند
آرام میگویید به تمامی آن های که از فاحشه میگویندو مینویسنند بگو
...
فاحشه را فقط کسی میفهمد که روز اول دبستان تنها برود و بیایید
فاحشه را فقط کسی میفهمد که حسرت یک جعبه مداد رنگی را در کودکی خورده باشد
فاحشه را فقط کسی میفهمد که روزی که پدر ها مدرسه خواستند مردی معتاد برای تو بیایید
فاحشه را فقط کسی میفهمد که داغ لباس های جدید عید بر دلش مانده باشد
فاحشه را فقط کسی میفهمد که حسرت خوردن پیتزا بر دلش مانده باشد
اشک چشمانش را پر میکند میگویید من آنقدر بدبخت بودم که دختر سرایدار با افتخار
میگفت مادرم سرایدار دبستانمان است ولی من سرم را پایین میگرفتم میگفتم رخت شور است
لعنت به تو , آخر تو از من چه میدانی؟
تو میوه را نمیخوردی بهانه می آوردی شل است , سفت است , لک دارد ولی من میوه های
که نصفش گندیده بود را مادرم به یک چهارم قیمت میخرد و میخوردیم
آری شما مشتی آدم مرفه هستید میدانی چرا؟ چون حتی کودکهایمان هم باهم تفاوت دارد
ساده بگوییم برایت هر چه که تو داشتی , من نداشتم
هر چه که تو بهترینش را میخوردی , من بدترینش را میخوردم
هر لباسی که تو عید به عید عوض میکردی , کهنه هایت را من با خوشحالی میپوشیدم
حال از فاحشه بنویس فقط بدان تو هیچ چیز از من نمیدانی لعنتی
سیگار می کشم
،
یعنی برای دیدن خورشید روز ن
و
میل ام نمی کشد ...
سیگار میکشم
یعنی سکوت من از شب
تاریک تر شده
..
راه عبور من از تو
باریک تر شده ...
سیگار میکشم ،
یعنی نه عاشقم و نه تنها
اما گسسته ام ...
سیگار میکشم
یعنی هنوز حس میکنم که باز
راهیست سوی تو
...
از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها
...
از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند
،
سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی ...
سیگار میکشم
یعنی که در تمام غزل ها
من می نوشتمت
،
اما دگر نه من آنم ، نه تو سرود من
سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی
بی تو نشسته ام ... اینجا کنار آتش سرد وجود خویش
...
آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست
سیگار بکش ؛
مست کن؛
بغض کن ؛
گریه کن ؛
دق کن !
ولی .... با ادم بی ارزش درد و دل نکن ... !!!